در روزهای آغازین ماه رجب و به مناسبت زادروز امیر مومنان علی علیهالسلام، عنوانی در ذهنم جرقه زد که می توانست شخصیت آن حضرت را از کودکی تا شهادت پوشش دهد. عنوان این بود: «مردی برای تمام فصول».
همان روز این عنوان را در گوگل جستم و یافتم که پیش تر «فِرِد زینمان» کارگردان سرشناس اتریشی آمریکایی فیلمی به همین نام درباره زندگی شخصیتی دین دار، حقوق دان و سیاست مدار انگلیسی به نام «سِر تامس مور» (م سده 16 میلادی) را در سال 1967ساخته و از قضا 6 جایزه اسکار را به دست آورده. «سِرتامس» دوران گوناگونی را تجربه میکند تا آن که به حکم دادگاه کشته میشود.
با کسب اجازه از آن کارگردان، من هم می خواهم این عنوان را در باره امیر مومنان به کار گیرم. چون تا آن جا که میدانم هیچ شخصیتی را نمیتوان یافت که از زادروزش تا هنگام مرگش فراز و فرودهای عجیب و غریبی را تجربه کند و در همه آن حالات بر بام فضیلت بنشیند؛ آن گونه که گذشتگان را بفراموشاند و آیندگان را خسته کند: «أنسى مَنْ قَبْله وَ أتعَبَ مَنْ بَعْده»
او:
1. در کودکی امید پیامبر میشود. آن گاه که پیامبر اکرم(ص) با نزول آیه «و انذر عشیرتک الاقربین»( شعراء/214) فرمان یافت تا خویشان خود را به دین توحید بخواند، همگان او را به سُخره گرفتند. علی (ع) که حدود 13سال داشت، پیامبر(ص) را راستگو شمرد و به او ایمان آورد. این نخستین فرصتی بود که تناسب فکری و رفتاری علی(ع) با پیامبر بر قریش آشکار و عنوان جانشینی بر وی زیبنده میشد.
2. در عنفوان جوانی، آن گاه که مشرکان، ترور پیامبر(ص) را در سر پروراندند و همگان به ایفای نقش در این ناجوانمردی پرداختند، علی (ع) سرِ خویش بر دست گرفت و در بازار ایثار، جان خود فروخت تا جان برادرش را دریابد و خشنودی خدا را بخواهد: «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد»(بقره/207) او اکنون نشان داد که لبیکِ کودکیاش به فراخوان پیامبر(ص) از سرِ هوا و در طمعِ جانشینی نبوده است.
3. پیامبر اکرم(ص) در اجتماع با شکوه غدیر خم دست او را به نشانه جانشینی بالا برد. موج تبریکها و بیعتها از راه رسید. او اکنون شایستهترین لقب را یافته بود، اما هم چنان به شاگردی و بردگی پیامبر(ص) افتخار میکرد: «انا عبد من عبید محمد».(کافی1/225).
4. حضرت محمد(ص) وفات یافت. پیمان شکنان در سقیفه مجلس آراستند و دست دیگری را به خلافت برافراشتند. علی(ع) از بندگی خدایش نکاست و خلفای ناحق را از خیرخواهی دریغ نداشت. 25 سال خار در چشم و استخوان در گلو، بر حقِ از دست شده و سنتِ بر باد رفته شکیب ورزید تا طفل نوپای اسلام از پا نیفتد. او پیش تر قضاوتی عجیب کرده بود: دو زن بر کودکی ادعای مادری کردند. علی(ع) فرمان داد تا کودک را به شمشیر دو نیم کنند و هر یک را به زنی بسپرند! مادر آشکار شد. فریاد بر آورد که دیگری مادر است. کودک را به او بسپرید. تا طفلم در آغوش دایهگان به سلامت باشد. علی(ع) اکنون همان حکم را بر علیه خویش و به سود دین امضا کرد.
5. پس از 25 سال مردم هجوم آوردند و علی (ع) را به خلافت خواستند. او عذر آورد که: مرا بگذارید و دیگری را بخواهید. «دعونی و التمسوا غیری».(نهج البلاغه، خطبه 92). اما گویا چارهای نبود زیرا هجوم چنان بود که حَسَنین(ع) زیر دست و پا بودند. او ناچار پذیرفت. صفحهای جدید رقم خورد و میدان تازهای پدید شد. او در فصل آخر، ناراستیهای اجتماعی را به عدالتِ الهی راست کرد. به خواست و حکومتِ مردم ارزش بخشید تا آنجا که معاویه در پاسخ به اعتراض بانویی به نام سوده بنت عماره گفت: علی بن ابی طالب جرأت بر سلطان را به شما چشانده است. پس زبان در کام نخواهید بست: «هیهات لمظکم علی بن ابی طالب الجرأة علی السلطان فبطیء ما تفطمون».( بلاغات النساء/47). آری به حق او «مردی برای تمام فصول» بود.
سیزدهم رجب، سالروز ولادت با سعادت امام و الگوی همه اصناف، گل همیشه بهار همه فصلها بر همگان مبارک.
حجتالاسلام والمسلمین صادق محمودی، استاد حوزه علمیه
انتهای پیام